عراقی:صاحبا، راز اندرون ز نهفت تا نپرسی ز من، نخواهم گفت
❈۱❈
صاحبا، راز اندرون ز نهفت
تا نپرسی ز من، نخواهم گفت
بنده را خاطری است ناخرسند
عاشق هجر یار، لیک به بند
❈۲❈
که پسندد چو من هنرمندی
لب ببسته، اسیر دربندی؟
بنده را شاعری نپنداری
زین گدایان خام نشماری
❈۳❈
چون در گنج دوست وا کردند
به من این شیوه را عطا کردند
روز و شب درد درد مینوشم
در خروشم، اگر چه خاموشم
❈۴❈
از تلطف به من نما گل را
در حدیث اندر آر بلبل را
تا نوایی ز عشق آغازم
وین چنین تحفهها بپردازم
❈۵❈
کلماتی است از مخارج اصل
اندرو هست مندرج ده فصل
کامنت ها