عراقی:مبدا امر جوهر انسان قابل علم کرد در پی آن
❈۱❈
مبدا امر جوهر انسان
قابل علم کرد در پی آن
آلتی از کرم بدو بخشید
که بدان نیک را ز بد بگزید
❈۲❈
دادش ایجاب و سلب هر تحقیق
در جهان تصور و تصدیق
چون رقم بر وجود انسان راند
«اعملوا صالحا» بر ایشان خواند
❈۳❈
ما همه ناقصیم و اوست تمام
ابدا ذوالجلال و الاکرام
وحدت او مقدس از تمثیل
صنعت او منزه از تحلیل
❈۴❈
من نگویم که جان جان است او
هر چه گویم ورای آن است او
او مبراست از «هنا» و «هناک»
ز اول فکر و آخر ادراک
❈۵❈
نیست سوی حقیقت الله
نفی و اثبات «لا» و «هو» را راه
هر چه ادراک آن کند افهام
یا بود در تصور اوهام
❈۶❈
گر همه مغز هست و گر همه پوست
هر چه موجود ازوست بل همه اوست
جز وجود خدای در دو جهان
دومین نقش چشم احول دان
❈۷❈
امر را اوست اول و آخر
خلق را اوست باطن و ظاهر
خانههای تن از دریچهٔ جان
هست روشن به نور «الرحمن»
❈۸❈
هست او نور آسمان و زمین
پرتو نور اوست روح امین
هر که را در میان جان نور است
مغز جانش برای آن نور است
❈۹❈
کند اندر زجاجهٔ مصباح
شام مشکوة را بدل به صباح
جان چو با نور همنشین باشد
آهن از آتش آتشین باشد
❈۱۰❈
دوست تشبیه نور کرد به نار
نیک از آن روز گشت ما را کار
چون که معشوق روی بنماید
بصرم را بصیرت افزاید
❈۱۱❈
هیچ کس زان نظر سبق نبرد
تا به نور خدای مینگرد
گر تو کردی به چشم خویش نگاه
«انه ناظرا بنور الله»
❈۱۲❈
چون تقرب کنی به طاعت دوست
چشم و گوش و زبان و مغز تو اوست
چون بدو گویی و بدو شنوی
پیش هستی او تو نیست شوی
❈۱۳❈
چون ز خورشید شد ضیا پیدا
چون نگردد ستاره ناپیدا؟
هیچ طالب به خود درو نرسید
روی او هم بدو توانی دید
❈۱۴❈
خاک را نیست ره به عالم پاک
جان مگر هم به جان کند ادراک
در ثنایش کسی که خاموش است
نیش اندیشه در دلش نوش است
❈۱۵❈
گنگ گشتم درو و «ما احصی»
« و ثناء علیه لااحصی»
کامنت ها