عراقی:جان من چون به عالم دل شد با صفا جمع گشت و حامل شد
❈۱❈
جان من چون به عالم دل شد
با صفا جمع گشت و حامل شد
گشت حاصل ز فیض ربانی
در وجودم جنین روحانی
❈۲❈
چون محبت به شوق تسویه داد
قابلهٔ عشق یافت چون میزاد
دیدمش، چون ز غیب روی نمود
قرةالعین نیک موزون بود
❈۳❈
در مهاد هواش پیوسته
به قماط هوس فرو بسته
داد پستان فکر من به صفا
شیر «حولین کاملین» او را
❈۴❈
شب و روزش غذا ز اشواق است
گر چه طفل است، پیر عشاق است
صورتش همچو معنیش زیبا
خالی از حشو و صافی از ایطا
❈۵❈
هیچ چشمی ندیده در خوابش
رخ ندید آفتاب و مهتابش
راه خور از دریچه ناداده
سایهاش بر زمین نیفتاده
❈۶❈
ساکن حجرهٔ امانت بود
در پس پردهٔ صیانت بود
نقش او را، ز صانعی که ببست
از معانی هر آنچه خواهی هست
❈۷❈
مستم از بادهٔ هوایش، مست
که جگر گوشهٔ لطیف من است
منزل او شریف جایی بود
زانکه در کوی آشنایی بود
❈۸❈
راستی هست مونسی خوش خوی
نیک خاموش، لیک شیرین گوی
لفظ و معنی او همه مطبوع
عشق را بیت های او ینبوع
❈۹❈
فصل او را هزار نوع بهار
گه بود گلستان و گه گلزار
غزلیات و مثنویاتش
چون حکایات او به غایت خوش
❈۱۰❈
بیقدم در جهان همی پوید
بیزبان مدح خواجه میگوید
کامنت ها