گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عین‌القضات همدانی:عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با معشوق و عاشق آشنا نمی‌شود و همانا...

عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با معشوق و عاشق آشنا نمی‌شود و همانا چون آتش است در سنگ مکمون از کمال غیرتی که با خود دارد در ظهور نمی‌آید و چون ظاهر می‌شود در هلاک عاشق که دلش محل اوست می‌کوشد تا باز در کمین مکون رود و جمال خود را از دیدۀ اغیار بپوشد عطاف گفت روزی گرد کعبۀ معظمه طواف می‌کردم و باهوای نفس مصاف می‌کردم آواز مخدرۀ بسمع من آمد که می‌گفت یا مالِکَ یَوْمِ الدّین وَالْقَضاءِ وَخالِقَ الْاَرْضِ وَالْسَّماءِ اِرْحَمْ اَهْلَ الْهَواءِ وَاسْتَقْلِهُمْ مِنْ عَظیمّ الْبَلاءِ اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ عطاف گفت در وی نگریستم او را دیدم در حسن بر صفتی که چشم جادوش بناوک غمزه جگر اصفیا خستی و عنبر گیسوش دام هوا بر پای وقت اولیا بستی:
لَها مُقْلَتا ریمِ فَلَوْ نَظَرَتْ بِها
❈۱❈
اِلی عابدِ قَد قام لِلّهِ وَابْتَهَلَ لَاصْبَحَ مَشْغُوفا مُعَنِّی بِذِکْرها
کانَ لَمْ یَصُمْ لِلّهِ یَوْماً وَلَمْ یُصَلِّ
وی را گفتم ای لطیفۀ لطف یزدانی وای سرمایۀ حیات جاودانی از خدای شرم نداری که پرده از پیش اسرار برداریخصوصاً در چنین جایگاه با عظمت و در چنین بارگاه با هیبت، گفت اِلَیْکَ عَنّییا عَطّافُ ترا که آتش بلا نسوخته است بلکه این آتش در کانون دلت نیفروخته است ازین سر چه خبر و ازین معنی چه اثر گفتم سَیّدی مَاالحُبُّ گفت عشق از آن عیان تر است که بقول عیان شود چون آتش در سنگ مکمونست و چون دُرّدر صدف مکنون است چون عیان شود ارکان وجود پنهان شود جان سوزد آنکه گوید درد عشق بی درمانست و بیابان عشق بی پایانست:
وَحیدٌ عَنِ الْخُلانِ فی کُلِّ بَلْدَةٍ اِذاَعُظَم الْمَطلوُبُ قَلّ المُساعِدُ

فایل صوتی لوایح فصل ۱۴۹

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها