فرخی سیستانی:ای ملک گیتی گیتی تر است حکم تو بر هرچه تو خواهی رواست
❈۱❈
ای ملک گیتی گیتی تر است
حکم تو بر هرچه تو خواهی رواست
در خور تو وزدر کردارتست
هرچه درین گیتی مدح و ثناست
❈۲❈
نام تو محمود بحق کرده اند
نام چنین باید با فعل راست
طاعت تو دینست آنرا که او
معتقد و پاکدل و پارساست
❈۳❈
هر که ترا عصیان آرد پدید
کافر گردد اگر از اولیاست
از پی کم کردن بد مذهبان
در دل تو روز و شب اندیشه هاست
❈۴❈
سال و مه اندر سفری خضر وار
خوابگه و جا یتو مهد صباست
ایزد کام تو بحاصل کناد
ما رهیانرا شب و روز این دعاست
❈۵❈
تا سر آنان چو گیا بدروی
کایشان گویند جهان چون گیاست
ای ملکی کز تو بهر کشوری
بهره بیدینان گرم و عناست
❈۶❈
گرد سپاه تو کجا بگذرد
چشم مسلمانانرا توتیاست
هرکه وفادار تو باشد بطبع
هر چه امیدست مر او را رواست
❈۷❈
وانکه دو تاباشد با تو به دل
تا دل فرزندان با او دوتاست
گر چه حریصی تو بجنگ ملوک
ورچه ترا پیشه همیشه وغاست
❈۸❈
تیغ تو روی ملکان دیده نیست
طاقت پیکار تو ای شه کراست
هر که بنگریزد و شوخی کند
مستحق هر بدی و هر بلاست
❈۹❈
میرری از بهر تو گم کرده راه
ور چه بهر گوشه ری رهنماست
جز در تو راه گریزش نیست
آمدن او نه بکام و هواست
❈۱۰❈
جز در تو راه گریزیش نیست
آمدن او نه بکام و هواست
نعمت ایزد را شاکر نبود
گفت چنین نعمت زیبا مراست
❈۱۱❈
کافر نعمت شد و نسپاس گشت
کافر نعمت را شدت جزاست
ایزد بگماشت ترا تا بتو
نعمت او کم شد و دولت بکاست
❈۱۲❈
هیچکسی راز تو بد نامده ست
کونه بدان و به بتر زان سزاست
حصن خداییست شها حصن تو
حصن تو دور از در قدر و از قضاست
❈۱۳❈
بسته ایزد بوداز فعل خویش
هرکه ببند تو ملک مبتلاست
ملک ری از قرمطیان بستدی
میل تو اکنون به مناو صفاست
❈۱۴❈
آنچه به ری کردی وهرگز که کرد
یا بتمنا که توانست خواست
لاف زنانی را کردی بدست
کایشان گفتند جهان زان ماست
❈۱۵❈
شیر ندارد دل و بازوی ما
کوشش ما بر دل و بازو گواست
روز مصاف و گه ناموس و ننگ
هر یکی از ما چو یکی اژدهاست
❈۱۶❈
هر که بما قصد کند پیش ما
زود جهدگر که عمدیا خطاست
از بن دندان بکند هر که هست
آنچه بدان اندر مارا رضاست
❈۱۷❈
اینهمه گفتند ولیکن کنون
گفته و ناگفته ایشان هباست
حاجب تو چون بدر ری رسید
هیچکس از جای نیارست خاست
❈۱۸❈
همچو زنانشان بگرفتی همه
اشتلم ایشان اکنون کجاست
آنکه سقط گفت همی بر ملا
اکنون از خون جگر اوملاست
❈۱۹❈
دار فرو بردی باری دویست
گفتی کاین در خور خوی شماست
هر که از ایشان بهوی کار کرد
بر سر چوبی خشک اندر هواست
❈۲۰❈
بسکه ببینند و بگویند کاین
دار فلان مهتر و بهمان کیاست
اینرا خانه بفلان معدنست
وانرا اقطاع فلان روستاست
❈۲۱❈
هیچ شهی با تو نیارد چخید
گر چه که با لشکر بی منتهاست
تهنیت آوردن نزدیک تو
از قبل مملکت ری خطاست
❈۲۲❈
تهنیت گیتی گویم ترا
زانکه همه گیتی چون ری تراست
گر چه نخواهد دل تو آن تست
هر چه بر از خاک و فرود از سماست
❈۲۳❈
دانم و از رای تو آگه شدم
کاین ز توانگر دلی و از سخاست
هیچ ملک نیست در ایام تو
کان ملکی نزتو مر او را عطاست
❈۲۴❈
خانه بیدینان گیری همه
راست خوی تو چو خوی انبیاست
تو چو سلیمانی و روی چون سبا
حاجب تو آصف بن بر خیاست
❈۲۵❈
نی نی این لفظ نیاید درست
معنی این لفظ نه بر مقتضاست
آصف تختی ز سبا بر گرفت
تو ملکی کاو را صد چون سباست
❈۲۶❈
معجزه دولت تست او و باز
دولت تو معجزه مصطفاست
دولت و اقبال و بقای تو باد
چندان این چرخ فلکرا بقاست
❈۲۷❈
گم باد از روی زمین آنکسی
کاورا مهر تو ز روی ریاست
کامنت ها