فرخی سیستانی:دوش تا اول سپیده بام می همی خورد می به رطل و به جام
❈۱❈
دوش تا اول سپیده بام
می همی خورد می به رطل و به جام
با سماعی که از حلاوت بود
مرغ را پایدام ودل را دام
❈۲❈
با بتانی که می ندانم گفت
که از ایشان هوای من به کدام
همه با جعدهای مشکین بوی
همه با زلفهای غالیه فام
❈۳❈
گرهی را نشانده بودم پیش
برنهاده به دست جام مدام
گرهی رابپای تا همه شب
کارمی را همی دهنده نظام
❈۴❈
ز ایستاده به رشک سرو سهی
وز نشسته به درد ماه تمام
حال ازینگونه بود در همه شب
زین کس آگه نبود، تا گه بام
❈۵❈
چون چنین بودپس چرا گفتم
قصه خویش پیش شاه انام
شاه گیتی محمد محمود
زینت ملک ومفخر ایام
❈۶❈
آنکه دولت بدو گرفت قرار
آنکه گیتی بدو گرفت قوام
دولت او را به ملک داده نوید
وآمده تازه روی و خوش بخرام
❈۷❈
همه امیدها بدوست قوی
خاصه امید آنکه جوید نام
میر ما را خوییست، چون خوی که ؟
چون خوی مصطفی علیه سلام
❈۸❈
در عطا دادن و سخاست مقیم
در کریمی و مردمیست مدام
از بخیلی چنان کند پرهیز
که خردمند پارسا ز حرام
❈۹❈
تا بود ممکن و تواند کرد
نکند جز به کار خیر قیام
سالی از خویشتن خجل باشد
گر کسی را به حق دهد دشنام
❈۱۰❈
خشم ز انسان فرو خوردکه خورد
مردم گرسنه شراب و طعام
گر مثل خصم را بیازارد
خویشتن را خجل کندبه ملام
❈۱۱❈
عاشق مردمی و نیکخوییست
دشمن فعل زشت وخوی لئام
تازه رویی و راد مردی وشرم
باز یابی ازو بهر هنگام
❈۱۲❈
گر تکلف کندکه این نکند
باز ازین راه بر گذارد گام
هر کجا گرم گشت، با خوی او
راد مردی برون دمد ز مسام
❈۱۳❈
هیچ مرد تمام وپخته نگفت
که ازو هیچ کاری آمد خام
لاجرم هر چه در جهان فراخ
شیر مردست و رادمرد تمام
❈۱۴❈
همه چون من فدای میر منند
همه از بهر او زنند حسام
جاودان شاد بادو در همه وقت
ناصرش ذوالجلال و الاکرام
❈۱۵❈
کاخ او پر بتان آهو چشم
باغ او پر بتان کبک خرام
در همه شغلها که دست برد
نیکش آغاز و نیکتر انجام
❈۱۶❈
عید قربان بر او مبارک باد
هم بر آنسان که بودعید صیام
کامنت ها