فرخی سیستانی:باغ پر گل شد و صحرا همه پر سوسن آبها تیره ومی تلخ و خوش و روشن
❈۱❈
باغ پر گل شد و صحرا همه پر سوسن
آبها تیره ومی تلخ و خوش و روشن
کوه پر لاله و لاله همه پر ژاله
دشت پر سنبل و سنبل همه پر سوسن
❈۲❈
ز ابر نوروزی و باران شبان روزی
نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن
آب چون صندل و صندل به خوشی چون می
بوستان پر گل و گلها ز در گلشن
❈۳❈
اینت نوسالی ونوماهی و نوروزی
به نشاط و طرب و خرمی آبستن
من و باغی خوش و پاکیزه لب جویی
دل من بگرفت از خانه و از برزن
❈۴❈
یافتم باغی پر شمع و پر از شعله
رستم از دود چراغ و ز دم روزن
چون برون آیم از ین باغ مرا باشد
مجلس خواجه و از گل بزده خرمن
❈۵❈
شمسه مجلس خسرو عضدالدوله
خواجه عبدالله بن احمد بن لکشن
آن مروت را میر و ملک و مهتر
آن کریمی را جای و وطن و مسکن
❈۶❈
از جوانمردی شیرین شده در هر دل
وز خردمندی کافی شده درهر فن
نه زهمدستان ماننده به همدستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن
❈۷❈
آنچنان معنی کو جوید وبنگارد
که تواند به جهان جستن و آوردن
نامه صاحب با نامه او باشد
همچون کرباس حلب با قصب مقرن
❈۸❈
چو شمار آمد، بی رنج،به یک ساعت
بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن
نه به یک شغل ستوده ست و به یک موضع
که به هر کار ستوده ست و به هر معدن
❈۹❈
خوان اودایم پر زایر و پر مهمان
ور جز این باشد حقا که کند لکهن
زایران راهم از او نعمت و هم دانش
وانگه از منت آزاده دل و گردن
❈۱۰❈
گر همه نعمت یک روز به ما بخشد
ننهد منت بر ماو پذیرد من
گر به خوشخویی از تو مثلی خواهند
مثل از خوی خوش و مکرمت او زن
❈۱۱❈
صورتی نیکوچونان که به دیداری
خوار گرداند با شوی دل هر زن
پارسا دارد خویی که بر او حاسد
نبرد جز به جوانمردی ورادی ظن
❈۱۲❈
به هر آن برزن کو بر گذرد روزی
بوی مشک آید تا سالی از آن برزن
مشتری رویی کز شرم بدانجا یست
که به گرمابه مثل پوشد پیراهن
❈۱۳❈
به گه غیبت چونانکه دگرکس را
نتواند گفت او را سقطی دشمن
به نکو خویی خالی کند از کینه
دل بد خواهی همچون دل اهریمن
❈۱۴❈
گر به ماه دی در باغ شود خندان
گل بخنداند در ماه دی و بهمن
نکند مستی هر چند که در مجلس
ننهد سیکی بر دست کم از یک من
❈۱۵❈
ای جوانمرد که با سنگی و با حلمی
بر حلم تو چو با دست که قارن
هم هنر داری و هم نام نکو داری
نام نیکو را در گیتی بپراکن
❈۱۶❈
تا جهان باشد شادی کن و خرم زی
بیخ انده را یکسرز جهان برکن
روز خوش می خور و شب خوش به بر اندر کش
دلبر خوشی ونرمی چو خزاد کن
❈۱۷❈
روز نوروزست امروز و سر سالست
ساتگینی خور و از دست قدح مفکن
سر سال نو فرخنده کناد ایزد
بر تو و بر من و بر خواجه حسین من
کامنت ها