فرخی سیستانی:ای خانه مبارک و باغ بآفرین فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
❈۱❈
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
❈۲❈
تابود بود و از پس این تابود بود
منصور و نیکبخت وقوی رای و پیش بین
توفیق پادشاهی باشدش برزبان
فر خدایگانی باشدش بر جبین
❈۳❈
هر جایگه که روی نهد بخت بریسار
هر جایگه که حرب کند فتح بر یمین
گیتی همه به ملکت او را کند شرف
دولت همه به جان و سر او را خورد یمین
❈۴❈
بانام او و کنیت او ملک ساخته ست
چون میخ با شیانی و چون مهر بانگین
عزمش چو عزم و حجت پیغمبران درست
رایش چو رای و دولت نیک اختران متین
❈۵❈
همچون پدر بزرگ و جهاندار و بختیار
همچون پدر کریم و مسلمان و پاکدین
فرخ پی و مبارک و از خاندان خویش
فرخ پییش خلق جهان را شده یقین
❈۶❈
تا او به فال نیک پدید آمد از پدر
باماه و مشتری پدرش گشت همنشین
صد گنج بر گرفت و تهی کرد بی نبرد
صد شاه را شکست و به کف کرد بی کمین
❈۷❈
آری به قدر مقدمه شاه شرق بود
همچون سپند مقدمه ماه فرودین
یک یک طلایگان شهنشاه بوده اند
سلطان ماضی و پدر او سبکتگین
❈۸❈
برتخت پادشاهی شاهی نهادپای
کو را ز بخت پیش شود میر مؤمنین
آمد شهی که پیل برون آرد از مصاف
آمد شهی که شیر برون آرد از عرین
❈۹❈
بر طالعی به بلخ در آمد که آسمان
از چند گاه بازش کرده ست بهگزین
بر آسمان بزرگترین سعد مشتریست
با ماه بود مشتری اندر اسد قرین
❈۱۰❈
ارجو که فرخی بود و فر خجستگی
و ایزد به کار ملک مر او را بود معین
چونانکه آرزوی دل بندگان اوست
سالی هزار باشد در مملکت مکین
❈۱۱❈
تاهر دو تهنیت را در پیش او بریم
صافیتر و شریفتر از لؤلؤ ثمین
یک تهنیت برای خراج تمام روم
یک تهنیت برای خراج تمام چین
❈۱۲❈
همواره شاه باد خداوند و شاد باد
بدخواه او نژند و سرافکنده و حزین
گه چشم او به روی نگاری چو آفتاب
گه دست او به زلف بتی همچو حور عین
❈۱۳❈
معشوق او بتی که دل اندر دو زلف او
گم گردد از خم و گره وتاب و پیچ و چین
همواره این سرای چو باغ بهشت باد
از رومیان چابک وترکان نازنین
❈۱۴❈
این شاه را خدای بدان طالع آفرید
کز خلق جاودانه بر او باشد آفرین
کامنت ها