گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فرخی سیستانی:هزار منت بر ما فریضه کرد خدای که شاد کرد دل مابه میر بارخدای

❈۱❈
هزار منت بر ما فریضه کرد خدای که شاد کرد دل مابه میر بارخدای
امیر ماعضد دولت و مؤید دین که بر بزرگان فرخنده سایه تر زهمای
❈۲❈
سپهبدی که چو خدمتگران به درگه اوست جمال ملک در آن طلعت جهان آرای
همیشه بر تن و برجان او به نیک دعا هزار دست بود برگرفته پیش خدای
❈۳❈
در این میانه که او می نخورد و بر ننشست شنیده ای که دل خلق هیچ بود به جای
ز هیچ باغ شنیدی نوای عود نواز زهیچ خانه شنیدی سرود رود سرای ؟
❈۴❈
دل مخالف و بیگانگان شادی دوست همه شتاب گرفت از نوای بر بط و نای
نخورد هیچ کسی می، که روزگار نگفت به می، که زود مراین می خورنده را بگزای
❈۵❈
ترنج زرد همی خواست شد به باغ امیر سپهر گفت مر او را که نیست وقت بپای
نه آب دیدم بر روی سروران حشم نه رنگ دیدم در روی لعبتان سرای
❈۶❈
به درگه ملک شرق هر که را دیدم نژند و خسته جگر دیدم و دل اندر وای
همه جهان به دل سوخته همی گفتند که یا الهی! مکروه را به ما منمای
❈۷❈
من آن کسم که مرا اندرین میان که گذشت نه روح بود و نه عقل و نه دست بود و نه پای
خدای عزوجل رحم کرد بر دل من به فضل و رحمت بگشاد کار کارگشای
❈۸❈
زمانه نوشد و گیتی ز سر جوانی یافت امیر به شد و اینک به باده دارد رای
هزار سال زیاد وهزار سال خوراد میی چومهره ز دست بتان مهر افزای
❈۹❈
گهی به بست درین بوستان طبع فروز گهی به بلخ ودر آن باغهای روح افزای
سیاه چشمان در پیش و باده ها در دست یکی به گونه روی و یکی به رنگ قبای
❈۱۰❈
سرایهاش همه پر ز سر و دیبا پوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای
در سرایش پر خسروان و محتشمان چو جان و دل همه آنجا بخدمتش برپای
❈۱۱❈
به طرف دیگر بگذر که خازنش بینی نشسته از پی بخشیدنش درم پیمای
امیر یوسف زین کف گشاده و سخی است که گنج قارون با دست او ندارد پای
❈۱۲❈
تو فرخی که ترا این چنین خداوندیست بناز و شادزی و هر گز از طرب ماسای
به مالهای جهان جاه خدمتش مفروش زخسروان جهان جز به خدمتش مگرای
❈۱۳❈
رضای و طاعت او جوی و هر که را بینی همی همین شنوان و همی همین فرمای
همیشه مجلس اوبا نشاط و شادی باد سرای دشمن اوبا خروش و ناله وای

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۲۰۷ - در بهبود یافتن امیر یوسف از مرض و مدح اوگوید

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

موسی عبداللهی
2023-09-19T21:16:42.0491654
🔰شرح قصیده 207 فرخی سیستانی     "هزار منت بر ما فریضه کرد خدایکه شاد کرد دل مابه میر بارخدای" خداوند به ما هزاران نعمت عطا کرد، تا دل ما را با آرامش پر کند. "امیر ماعضد دولت و مؤید دینکه بر بزرگان فرخنده سایه تر زهمای" امیر اینجا به معنی شاه است که حاکمیت و قدرت دارد و همچنین از دین پیروی می‌کند. او سایه بهتری بر بزرگان اطراف خود افکنده است. "سپهبدی که چو خدمتگران به درگه اوستجمال ملک در آن طلعت جهان آرای" سپهبد در اینجا به معنای فرمانده ارتش است. او مانند خدمتگران به درگاه او قرار دارد و جمال و ظاهری زیبا و باشکوهی دارد. "همیشه بر تن و برجان او به نیک دعاهزار دست بود برگرفته پیش خدای" همیشه برای سلامتی و موفقیت شخص او دعا می‌کنند و به درگاه خداوند درخواست کمک می‌کنند. "در این میانه که او می نخورد و بر ننشستشنیده ای که دل خلق هیچ بود به جای" با اینکه او نوشیدنی نمی‌نوشد و نمی‌نشیند، اما همه مردم به او احترام می‌گذارند و او را دوست می‌دارند. "ز هیچ باغ شنیدی نوای عود نواززهیچ خانه شنیدی سرود رود سرای؟" بدون اینکه از باغ یا خانه خاصی باشد، صدای زیبای عود و سرود رود را می‌شنویم. "دل مخالف و بیگانگان شادی دوستهمه شتاب گرفت از نوای بر بط و نای" حتی افراد مخالف و بیگانه هم از صدای زیبای موسیقی بر بط و نی لذت می‌برند و شاد می‌شوند. "نخورد هیچ کسی می، که روزگار نگفتبه می، که زود مراین می خورنده را بگزای" هیچ کس نمی‌تواند به خودش بگوید که تمایل دارد به نوشیدنی الکلی، زیرا که به سرعت وضعیت واقعی خود را فاش می‌کند. ترنجی زرد درخواست کرد به باغ امیر بروید. سپهر گفت که وقت پایان فصل ترنج است و نمی‌توان برای این درخواست وقت گذاشت. من هیچ آبی را در رودخانه‌ها ندیدم که بتوانست باعث شود که درختان باغ شاداب شوند و هیچ رنگی را در لباس‌های خانه مالک ندیدم که بتوانست محیط خانه را زیباتر کند. هر کسی که در درگاه شاه شرق دیده شد، خسته و ناراحت بود و از این وضعیت نالیده بود. همه جهان در حال سوختن بودند و صدای «یا الهی!» را می‌کردند تا خداوند مکروهی که در جامعه وجود داشته را از آن‌ها بردارد. من آن فردی بودم که در میان این مردم قرار گرفته‌ام، اما هیچ روحی، عقلی، دستی یا پایی نداشتم. خدای بزرگ بر من رحم کرد و با فضل و رحمتش برای من این دستاورد را به ارمغان آورد. زمان به جوانی بازگشت، و امیر به تصمیم گرفتن رسید و دارد در حال شادی و نوشیدنی‌خوری است. میی که مثل مروارید است با دستان زنان بتان به سروده می‌افزاید. گاهی در باغچه‌ای طعم طبع فروزی می‌کند و گاهی هم در بلخ و باغ‌های روح افزای دیگر. چشمان سیاه و پرده دار در حال نگاه کردن به مجلس و می نوشیدن هستند، هر کس به روی و رنگ لباس خود مشخص می‌شود. سرای او پر از دیبا و سرپوش دارای سلطنت و شوکت است. وثاق های او پر از شیر خصوصاً با دندان‌های برجسته و تیز می‌باشند. در سرایش پر از شاهزاده ها و افراد تنیس واری که همگی به خدمت او مشغول بودند، مثل جان و دل به خدمتش افتخار می‌کردند. به سوی دیگری بروید که نگهبان او منتظر شماست و برای پاسخگویی به شما آماده است. امیر یوسف به اندازه دست قارون بسیار بخشنده و سخاوتمند است که او را نمی‌توان با گنج قارون مقایسه کرد. شما که به این اندازه خداوند شادمانی بخشیده‌اید، لذت ببرید و هر لحظه از زندگی خود را با شادی سپری کنید. به هیچ کسی در جهان شما نباید خدمات خود را فروشید، به جز این شاهزاده متعال. تمام کسانی که با او برخورد دارند، باید به رضایت و طاعت او عمل کنند. همه شاهدند که در مجالس او همیشه شادی و نشاط حاکم است، در حالی که سرای دشمنانش پر از ناله و واویلاست.