فرخی سیستانی:خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی خوشا با پریچهرگان زندگانی
❈۱❈
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
خوشا با رفیقان یکدل نشستن
بهم نوش کردن می ارغوانی
❈۲❈
به وقت جوانی بکن عیش زیرا
که هنگام پیری بود ناتوانی
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، به جز جان گرانی
❈۳❈
جوانی که پیوسته عاشق نباشد
دریغست ازو روزگار جوانی
در شادمانی بود عشق خوبان
بباید گشادن در شادمانی
❈۴❈
در شادمانی گشاده ست بر تو
که مدحتگر پادشاه جهانی
جهاندار مسعود محمود غازی
که مسعود باد اخترش جاودانی
❈۵❈
سر خسروان افسر تاجداران
که اورا سزد تاج و تخت کیانی
زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحبقرانی
❈۶❈
به مردانگی از همه شهریاران
پدیدار همچون یقین از گمانی
به جنگ اندرون کامرانست لیکن
ندانم کجا راند این کامرانی
❈۷❈
نبینی دل جنگ اوهیچ کس را
تو بنمای گر هیچ دیدی و دانی
از آن سومر او راست تاغرب شاهی
وز این سومر اوراست تا شرق خانی
❈۸❈
سپاهیست او را که از دخل گیتی
به سختی توان دادشان بیستگانی
اگر نیستی کوه غزنین توانگر
بدین سیم روینده و زر کانی
❈۹❈
به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی
خداوند چشم بدان دور دارد
از این شاه و زنی دولت آسمانی
❈۱۰❈
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دیدو که داده ست هرگز نشانی
بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی
❈۱۱❈
حدیث ار کند با تواز شرم گردد
دورخسار او چون گل بوستانی
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی
❈۱۲❈
جهان رابه عدل و به انصاف دادن
بیاراست چون شعر نیک از معانی
به جوی اندرون آب نوش روان شد
ازین عدل و انصاف نوشیروانی
❈۱۳❈
چنان گشت بازارهای ولایت
که برخاست از پاسبان پاسبانی
سپاه و رعیت نیابند فرصت
به شغل دگر کردن ازمیزبانی
❈۱۴❈
ز پاکیزگی شهر و از ایمنی ده
روان گشت بازار بازارگانی
زهی شهریاری که گویی ز ایزد
به رزق همه عالم اندر ضمانی
❈۱۵❈
به کردار نیکو و گفتار شیرین
همی آرزوها به دلها رسانی
دل من پر از آرزو بودشاها
وز اندیشه رخسار من زعفرانی
❈۱۶❈
نه زان کاندرین خدمت این رنج بردم
که واجب کند بر من این مهربانی
مرا شاد کردی و آبادکردی
سرای من از فرش و مال و اوانی
❈۱۷❈
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکویی و رومی خسروانی
خدایت معین بادو دولت مساعد
توباقی و بدخواه تو گشته فانی
❈۱۸❈
سرای تو پر سرو و پر ماه و پر گل
ز یغمایی و چینی و خلخانی
همایون وفرخنده بادت نشستن
بدین جشن فرخنده مهرگانی
❈۱۹❈
به تو بگذرد روزگاران به خوشی
دوصدجشن دیگر چنین بگذرانی
کامنت ها