فرخی سیستانی:ای پسر! جنگ بنه، بوسه بیار این همه جنگ و درشتی به چه کار
❈۱❈
ای پسر! جنگ بنه، بوسه بیار
این همه جنگ و درشتی به چه کار
جنگ یکسو نه و دلشاد بزی
خویشتن را و مرا رنجه مدار
❈۲❈
هر دو روزی سخنی پیش مگیر
هر زمان تازه خویی پیش میار
دل نگارا ز جفا سیر شود
بس عزیزا که ازین گرددخوار
❈۳❈
نه من ای دوست ترا دیدم و بس
من ببند آمده ام چندین بار
چو من ای دوست ترا دارم دوست
تو حق دوستی من بگزار
❈۴❈
یار کی یافته ای در خور خویش
جهد آن کن که نکو داری یار
تو چو من یار نیابی بجهان
من چو تو یابم هر روز هزار
❈۵❈
من اگر خواهم از بخشش میر
کودکانی خرمی همچو نگار
میر یوسف پسر ناصر دین
لشکر آرای شه شیر شکار
❈۶❈
آن نکو طلعت و فرخنده امیر
آن بآیین و پسندیده سوار
آن سر افراز و گرانمایه هنر
آن گرانمایه پر مایه تبار
❈۷❈
جنگها کرده فراوان و بجنگ
از بد اندیش بر آورده دمار
مرد جنگست چو پیش آید جنگ
مردکارست چو پیش آید کار
❈۸❈
روز جنگ و شغب از شادی جنگ
بر فروزد دو رخان چون گلنار
بچنین روز بگوشش غو کوس
زارغنون خوشترو از موسیقار
❈۹❈
همه دم جنگست اندیشه او
گر چه خفته ست و گر چه بیدار
نبرد حمله بهنگام نبرد
جز بر آنسو که مبارز بسیار
❈۱۰❈
هر مبارز که برو روی نهاد
خورد بر جان گرامی زنهار
تیغش از کوهی دو کوه کند
چون خدنگش ز چناری دو چنار
❈۱۱❈
هیچ تیری نزد اوبر تن خصم
که نه از پشت برون شد سوفار
تیراو گر چه سبک سنگ بود
کنگره بفکنداز برج حصار
❈۱۲❈
غیر محمود که داند کردن
نره شیری بخدنگی اشکار
بگسلاند سر شیر از تن شیر
هم بدانسان که کسی میوه زدار
❈۱۳❈
لشکری را که چنو پشت بود
از همه خلق نباشد تیمار
در جوانمردی جاییست که نیست
وهم را از بر او جای گذار
❈۱۴❈
هیچ شب نیست که از مجلس او
نبرد زایر او زر بکنار
از پس سلطان امروز جز او
که دهد بخشش پانصد دینار
❈۱۵❈
لاجرم بر در او چون ملکان
چاکرانند بملک و به یسار
شادمان باد و بهمت برساد
آن نکو عادت نیکو کردار
❈۱۶❈
از دل شاه جهان نیرومند
وز تن وجان بجهان بر خوردار
لهو رابا دل او باد سکون
بخت را بر در او باد قرار
❈۱۷❈
تا بر آیین بزرگان عجم
بزم سازد بخزان وببهار
همچنین مهر بشادی و طرب
بگذارد صد دیگر بشمار
کامنت ها