گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فرخی سیستانی:ای غالیه کشیده ترا دست روزگار باز این چه غالیه ست که تو برده ای بکار

❈۱❈
ای غالیه کشیده ترا دست روزگار باز این چه غالیه ست که تو برده ای بکار
روی ترا به غالیه کردن چه حاجتست او را چنانکه هست بدو دست بازدار
❈۲❈
آرایشی بکار چه داری همی کزو آرایش خدای تبه گردد، ای نگار!
شغلی دهم بدست تو، تا دل نهی بر آن رو باده برنگ لب خویشتن بیار
❈۳❈
عیدست و مهرگان وبه عیدو به مهر گان نو باوه یی بود می سوری ز دست یار
می ده مرا و مست مگردان که وقت خواب باشد به مدح خویش کند خواجه خواستار
❈۴❈
خواجه عمید عارض لشکر عمید ملک بوبکر سید همه سادات روزگار
آن مهتری که هر که در آفاق مهترست با کهتران او نرود جز همال وار
❈۵❈
از کهتری به مهتری آنکس رسد که او توفیق یابد و کند این خدمت اختیار
آزاده را همی حسد آید ز بندگانش هر شور بخت را حسد آید ز بختیار
❈۶❈
گیرند خسروان و بزرگان محتشم از بهر جاه پای و رکابش همی کنار
پیش ملک پیاده رود برترین شهی آن جایگه که خواجه سید رود سوار
❈۷❈
کس جاه او نجوید و هر کو بزرگتر دارد به جاه و خدمت او دلپسند کار
او را خدای عز وجل حشمتی نهاد برتر ز حشمت ملکان بزرگوار
❈۸❈
از آسمان به قدر گذشت و دلش هنوز آنجا که قدر اوست نگیرد همی قرار
اختر فرود همت اویست و فضل او برتر ز همتست و فزونتر هزار بار
❈۹❈
جاه بزرگ یافت و لیکن به فضل یافت با جاه، عز و فضل بباید به هر شمار
عزی که آن ز فضل نباشد بتر ز ذل فخری که آن ز فضل نباشد بتر ز عار
❈۱۰❈
نفس شریف و اصل بزرگ ودل قوی با فضل یار کرد و مکین شد بدین چهار
گر در جهان به فضل چنو دیگریستی ما را کنون از آن خبر ستی در این دیار

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۹۸ - در مدح ابوبکر عمید الملک قهستانی عارض لشکر گوید

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

خسرو یاوری کندری
2017-09-12T07:15:10
رباعی های منتسب به عمیدالملک کندری عجب تحفه هایی مرا شد به کام ز الطـاف سلطـان پختـه و خـــام یـکی ایـن جهـانم بـدادی و نـــــام دگـر آن جهـان را بـه تیـــغ خدام ***** تا بر سر قدرتی غلامت گردند چتری همگان به روی بامت گردند داد از پس فردایی که معزول شوی چون زهر هلاهلی به جامت گردند