فاضل نظری:مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
❈۱❈
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
❈۲❈
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
❈۳❈
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
❈۴❈
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
کامنت ها