فردوسی:از آغاز باید که دانی درست سر مایهٔ گوهران از نخست
❈۱❈
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
❈۲❈
سرمایهٔ گوهران این چهار
بر آورده بیرنج و بیروزگار
یکی آتشی بر شده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
❈۳❈
نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
و زان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
❈۴❈
چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هر گونه گردن برافراخته
❈۵❈
پدید آمد این گنبد تیز رو
شگفتی نمایندهٔ نو به نو
ابر ده و دو هفت شد کدخدای
گرفتند هر یک سزاوار جای
❈۶❈
در بخشش و دادن آمد پدید
ببخشید دانا چنان چون سزید
فلکها یک اندر دگر بسته شد
بجنبید چون کار پیوسته شد
❈۷❈
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ
ببالید کوه آبها بر دمید
سر رستنی سوی بالا کشید
❈۸❈
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره بر او بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنایی فزود
❈۹❈
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
❈۱۰❈
ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پیوندگان هر سویی
و زان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید
❈۱۱❈
خور و خواب و آرام جوید همی
و زان زندگی کام جوید همی
نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
❈۱۲❈
نداند بد و نیک فرجام کار
نخواهد از او بندگی کردگار
چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
❈۱۳❈
چنین است فرجام کار جهان
نداند کسی آشکار و نهان
کامنت ها