فردوسی:چو بر پادشاهیش شد پنجسال به گیتی نبودش سراسر همال
❈۱❈
چو بر پادشاهیش شد پنجسال
به گیتی نبودش سراسر همال
ششم سال زان دخت قیصر چو ماه
یکی پورش آمد همانند شاه
❈۲❈
نبود آن زمان رسم بانگ نماز
به گوش چنان پروریده بناز
یکی نام گفتی مر او را پدر
نهانی دگر آشکارا دگر
❈۳❈
نهانی به گفتی بگوش اندرون
همیخواندی آشکارا برون
بگوش اندرون خواند خسرو قباد
همیگفت شیر وی فرخ نژاد
❈۴❈
چو شب کودک آمد گذشته سه پاس
بیامد بر خسرو اخترشناس
از اخترشناسان بپرسید شاه
که هرکس که دارند اختر نگاه
❈۵❈
بدیدی که فرجام این کار چیست
ز زیچ اختر این جهاندار چیست
چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردان نیابی گذر
❈۶❈
ازین کودک آشوب گیرد زمین
نخواند سپاهت برو آفرین
هم از راه یزدان بگردد به نیز
ازین بیشتر چون سراییم چیز
❈۷❈
دل شاه غمگین شد از کارشان
وزان ناسزاوار گفتارشان
چنین گفت با مرد داننده شاه
که نیکو کنید اندر اختر نگاه
❈۸❈
نگر تا نگردد زبانتان برین
به پیش بزرگان ایران زمین
همیداشت آن اختران را نگاه
نهاده بران بسته بر مهر شاه
❈۹❈
پر اندیشه بد زان سخن شهریار
بران هفته کس را ندادند بار
ز نخچیر و از می به یکسو کشید
بدان چندگه روی کس را ندید
❈۱۰❈
همه مهتران سوی موبد شدند
ز هر گونهای داستانها زدند
بدان تا چه بد نامور شاه را
که بربست بر کهتران راه را
❈۱۱❈
چو بشنید موبد بشد نزد شاه
بدو داد یکسر پیام سپاه
چنین داد پاسخ ورا شهریار
که من تنگ دل گشتم از روزگار
❈۱۲❈
ز گفتار این مرد اخترشناس
ز گردون گردان شدم ناسپاس
به گنجور گفت آن یکی پرنیان
بیاور یکی رقعه اندر میان
❈۱۳❈
بیاورد گنجور و موبد بدید
دلش تنگ شد خامشی برگزید
ازان پس بدو گفت یزدان بس است
کجا برتر از دانش هر کس است
❈۱۴❈
گر ایدون که ناچار گردان سپهر
دگرگون نماید به جوینده چهر
به تیمار کی باز گردد ز بد
چنین گفته از دانشی کی سزد
❈۱۵❈
جز از شادمانیت هرگز مباد
ز گفتار ایشان مکن هیچ یاد
ز موبد چو بشنید خسرو سخن
بخندید و کاری نو افگند بن
❈۱۶❈
دبیر پسندیده را خواند پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش
کامنت ها