فردوسی:چو از دفتر این داستانها بسی همی خواند خواننده بر هر کسی
❈۱❈
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
❈۲❈
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان
به شعر آرم این نامه را گفت من
از او شادمان شد دل انجمن
❈۳❈
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
بر او تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بر یکی تیره ترگ
❈۴❈
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبد از جوانیش یک روز شاد
یکایک از او بخت برگشته شد
به دست یکی بنده بر کشته شد
❈۵❈
برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند
الهی عفو کن گناه ورا
بیفزای در حشر جاه ورا
کامنت ها