فیض کاشانی:از عمر بسی نماند ما را در سر هوسی نماند ما را
❈۱❈
از عمر بسی نماند ما را
در سر هوسی نماند ما را
رفتیم ز دل غبار اغیار
جز دوست کسی نماند ما را
❈۲❈
رفتیم به آشیانهٔ خویش
رنج قفسی نماند ما را
از بس که نفس زدیم بیجا
جای نفسی نماند ما را
❈۳❈
یاران بِشُدَند رفتهرفته
دمساز کسی نماند ما را
گرمی بردند و روشنائی
ز ایشان قبسی نماند ما را
❈۴❈
گلهایْ رفتند زین گلستان
جز خاروخسی نماند ما را
دلواپسیِ دگر نداریم
در دهر کسی نماند ما را
❈۵❈
کو خضرِ رهی در این بیابان
بانک جرسی نماند ما را
جز ناله که مونس دل ماست
فریادرسی نماند ما را
❈۶❈
بستیم چو فیض لب ز گفتار
چون همنفسی نماند ما را
کامنت ها