فیض کاشانی:چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است سری که عشق درونیست خانه تار است
❈۱❈
چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است
سری که عشق درونیست خانه تار است
هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد
بجان دلی که غم عشق را خریدار است
❈۲❈
بعشق زنده بود هر چه هست در عالم
جهان نئیست درو جان عشق درکار است
چو همتی طلبی از جناب عشق طلب
که هر دو کون جنودند و عشق سردار است
❈۳❈
حوالی دل عاشق نه بگذرد غفلت
که عشق بر سر او پاسبان بیدار است
رسد چو شادی بیجا براندش شه عشق
سپاه غم چو کند زور عشق غمخوار است
❈۴❈
اگر زپای درائیم عشق گیرد دست
اگر خطای برائیم عشق ستار است
تو و حماقت و انکارحرف هر یاری
من و معارف این کار جمله در کار است
❈۵❈
تو ای فلان و ریاست که هر کس و کاری
مرا بخاک ره او بشمرند بسیار است
فکندگی بتو دشوار و بر من آسانست
قلندری بمن آسان و برتو دشوار است
❈۶❈
کسی که راه ندارد بچارهٔ دردش
زبهر چاره دگر چاره ایش ناچار است
زاختیار کم از اضطرار آزاد است
چوفیض هر که بفرمان عشق قهار است
کامنت ها