فیض کاشانی:عرصه لامکان سرای من است این کهن خاکدان چه جای من است
❈۱❈
عرصه لامکان سرای من است
این کهن خاکدان چه جای من است
دلم از غصه خون شدی گر نه
مونس جان من خدای من است
❈۲❈
آنکه او خسته داردم شب و روز
خود هم او مرهم و شفای من است
هر که زو بوی درد می آید
صحبتش مایهٔ دوای من است
❈۳❈
هر که او از دو کون بیگانه است
در ره دوست آشنای من است
مقصدم حق و مرکبم عشقست
شعر من ناله درای من است
❈۴❈
هست با من کسی همیشه کزو
تار و پود من و بقای من است
سازدم هر چه قابل آنم
دهدم هر چه آن سزای من است
❈۵❈
خوبی من همه ز پرتو اوست
گر بدی هست مقتضای من است
من اگر هستم اوست هستی من
ور شوم نیست او بجای من است
❈۶❈
از خود ار بگذرم رسم بخدا
بخدائی که منتهای من است
بقضا فیض اگر شود راضی
هر دو عالم بمدعای من است
کامنت ها