فیض کاشانی:جنونی در سرم ماوا گرفتست سرم را سر بسر سودا گرفتست
❈۱❈
جنونی در سرم ماوا گرفتست
سرم را سر بسر سودا گرفتست
خردگر این بود کاین عاقلانراست
خوش آنسرکش جنون مأوا گرفتست
❈۲❈
ندارد چشم مجنون کس و گرنه
دو عالم را رخ لیلا گرفتست
بچشم خلق چون طفلان نمایند
که باز یشان زسرتا پا گرفتست
❈۳❈
مسلمانان ره عقبی کدامست
دلم از وحشت دنیا گرفتست
بپای جان زغفلت هست بندی
و گرنه ره سوی عقبا گرفتست
❈۴❈
مشو ای فیض بابیگانه همراز
چو وابینی ترا ازما گرفتست
کامنت ها