گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فیض کاشانی:عشق بیچون تو یارب در دل من چون نشست گوهر روحی پاکی بین چه سان در خون نشست

❈۱❈
عشق بیچون تو یارب در دل من چون نشست گوهر روحی پاکی بین چه سان در خون نشست
گشت عالم را سراپا جای گنجایش نیافت غیرصحرای دل من زان درین هامون نشست
❈۲❈
اینقدر دانم که جا کرده است در ویرانه ام می ندانم چون درآمد از کجا و چون نشست
پادشاه عشق بر ملک خرد تا دست یافت ملک را بگرفت سرتا سر خرد بیرون نشست
❈۳❈
هر خردمندی که بوئی از می عشقش شنید سر بصحرا داد عقل و پهلوی مجنون نشست
جویها از چشم خونبارم روان شد هر طرف هر که نزدیک من آمد لاجرم در خون نشست
❈۴❈
اشک تا سر کرد از چشمم بدورم شد محیط تیره آه از سینه ام برخواست برگردون نشست
چرخ هر چند از ترحم مهربانی بیش کرد گرد محنت بر سر و روی دلم افزون نشست
❈۵❈
در غزل فکری نباید کرد چندان فیض را معنی برخاست تا از خاطرش موزون نشست

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۳۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها