فیض کاشانی:از من و ما نمی توانم گفت صفت لا نمی توانم گفت
❈۱❈
از من و ما نمی توانم گفت
صفت لا نمی توانم گفت
شمهٔ گر بگویم از اسما
از مسمی نمی توانم گفت
❈۲❈
وصف آن بیجهت مپرس از من
حرف بی جا نمیتوانم گفت
گفتنی نیست وصف او نه همین
من تنها نمی توانم گفت
❈۳❈
سخن از راز دل مپرس که من
این سخن ها نمیتوانم گفت
گفته بودم که گویمت غم دل
گفتم اما نمیتوانم گفت
❈۴❈
پیش چشمم زبسکه موج زنست
حرف دریا نمیتوانم گفت
بر دلم بسکه تنگ شد زغمش
حرف صحرا نمیتوانم گفت
❈۵❈
از من مست حرف عقل مپرس
که من اینها نمیتوانم گفت
این بلاها که فیض دید از عشق
هیچ جا وا نمی توانم گفت
کامنت ها