فیض کاشانی:روم از هوش اگر بینم بکامت ندارم طاقت شرب مدامت
❈۱❈
روم از هوش اگر بینم بکامت
ندارم طاقت شرب مدامت
خیالت کَر بخاطر بگذرانم
روم از خویشتن بیرون تمامت
❈۲❈
نمی یارم بنزدیک تو آمد
که دورست از طریق احترامت
نیم چون قابل بزم وصالت
ببو خرسندم و تکرار نامت
❈۳❈
خوشا آن سر که در پای تو باشد
خوشا آن چشم که بیند صبح و شامت
بخود دیگر نیاید تا قیامت
سری کو جرعه نوشد زجامت
❈۴❈
شود آزاد از دنیا وعقبی
اگر مرغ دلی افتد بدامت
مبارک طایری فرخنده مرغی
که صبح و شام گردد گرد بامت
❈۵❈
چو برخاک رهی افتد گذارت
نهم آنجا جبین بر نقش گامت
کنم جانرا فدای خاک پایش
کسی کارد بنزد من پیامت
❈۶❈
جهانی پر شود از نقل و باده
کند چون ناقلی نقل کلامت
سلامت در سلامت باشد او را
که روزی گردش روزی سلامت
❈۷❈
ندانم تا چه مستی ها کند فیض
چه گوئی کیست یا چیست نامت
سخن کوته کنم تا کس نگوید
که چند و چند ازین گفتار خامت
کامنت ها