فیض کاشانی:در تنم دل خون شد از دلهای کج سینه ام بریان شد از آرای کج
❈۱❈
در تنم دل خون شد از دلهای کج
سینه ام بریان شد از آرای کج
میکند هر لحظه چندین فتنه راست
این فسون دیو در دلهای کج
❈۲❈
از زبان این ، سخن در گوش آن
میرود چون کفش کج در پای کج
در بدن از دل سرایت می کند
قوم کج دلراست سرتاپای کج
❈۳❈
چشمشان کج گوششان کج کج زبان
فعلشان کج قولشان کج رای کج
کج برآید بر زبان و چشم و گوش
چون بود در سینها دلهای کج
❈۴❈
پیشوا چون کج بود پیرو کج است
کج سرانرا نیست جز دمهای کج
سوختم تاچند بینم زین خران
انتصاب قامت دلهای کج
❈۵❈
از کجیهای کجان افلاک راست
کجروی آئین و سر تا پای کج
راستی خواهی نیارم دید فیض
بیش ازین دلهای کج آرای کج
کامنت ها