فیض کاشانی:از آن میان نزنم دم که مو نمیگنجد و زان دهان که در و گفتگو نمیگنجد
❈۱❈
از آن میان نزنم دم که مو نمیگنجد
و زان دهان که در و گفتگو نمیگنجد
چه گویم از غم دل در شکنج گیسویش
که در زبان سخن تو بتو نمیگنجد
❈۲❈
حدیث آن لب شیرین نیایدم بزبان
حلاوت اینهمه در گفتگو نمیگنجد
وصال دوست نه بتوانم آرزو کردن
به تنگنای دلم آرزو نمیگنجد
❈۳❈
بفرض اگر همه روی زمین شود دفتر
حکایت شب هحران درو نمیگنجد
ز دود ناله چگویم کز آسمان بگذشت
ز خون دیده که در نهر و جو نمیگنجد
❈۴❈
بس است فیض شکایت که پر شد این دفتر
ز دود دل که درو تار مو نمیگنجد
کامنت ها