فیض کاشانی:مرا دردیست در دل نه چو هر درد دوای آن نه در گرمست و نه سرد
❈۱❈
مرا دردیست در دل نه چو هر درد
دوای آن نه در گرمست و نه سرد
دوای درد من دردیست سوزان
که آتش در زند در گرم و در سرد
❈۲❈
دوای درد من درد رسائیست
که از هر درد بیرون آورد گرد
دوای درد من دردیست شافی
که روبد از دل و جان گرد هر درد
❈۳❈
طبیبی مشفقی ربانیی کو
که دردم را تواند چارهٔ کرد
دوایی خواهم از دست طبیبی
که تا گردم سراپا جملگی درد
❈۴❈
نمیبینم بعالم سرخ روئی
نهم تا بر در او چهرهٔ زرد
بسوی اولیای حق نشانی
بنزد کیست یا رب از زن و مرد
❈۵❈
بسی گشتم بسی جستم ندیدم
کسی کو باشدش یکذره زین درد
همه عمرم درین سودا بسر شد
نه مقصودم بدست آمد نه هم درد
❈۶❈
بنه دل فیض بر دردی که داری
خوشا حال کسی کو دارد این درد
طبیب حق دوا جز درد حق نیست
بدرد او شفا یابی ز هر درد
کامنت ها