فیض کاشانی:سرم ز مستی عشق تو های و هو دارد دل از خیال تو با خویش گفت‌وگو دارد
❈۱❈
سرم ز مستی عشق تو های و هو دارد
دل از خیال تو با خویش گفت‌وگو دارد
شراب از آن ید بیضا حلال و شیرینست
طهور باد که طعم سقا همو دارد
❈۲❈
چه سان طرب بکند دل که ساقیش لب تست
چرا طلب نکند جان چو جان گلو دارد
ز پای تا سر عشاق شد گلو همگی
از آنکه ساقی جان بانگ اشربوا دارد
❈۳❈
پیاله چون طلبم چونکه ساقی مستان
خمی بدست و بدست دگر سبو دارد
بیار هر چه دهی میخورم ز دولت تو
فرا خور می عشقت دلم گلو دارد
❈۴❈
چه لطفهاست که آن یار می‌کند با ما
تبارک الله هی هی چه خلق و خو دارد
چه رفعتست و جمال و کمال وجود و کرم
که آسمان و زمین گفت‌وگوی او دارد
❈۵❈
نظر بلاله ستان کن بداغ‌ها بنگر
گذر فکن به گلستان ببین چه بو دارد
بهر طرف نگری صنعه اللهی بینی
بجان خویش نگر بین چه جست‌وجو دارد
❈۶❈
ازوست باده پرست آنکه را بود جانی
ز چشم ساغر پر می ز سر کدو دارد
جواب آن غزل مولویست فیض که گفت
میان باغ گل سرخ های و هو دارد
کامنت ها