فیض کاشانی:هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد آهوی جنون من صحرای دگر دارد
❈۱❈
هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد
آهوی جنون من صحرای دگر دارد
طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد
این قطره خون در سر دریای دگر دارد
❈۲❈
ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر
کاین دم سر سودائی سودای دگر دارد
پیش نظر عاشق بالای فلک پست است
بالاتر از این بالا بالای دگر دارد
❈۳❈
پهنای فلک گر هست ضربالمثل وسعت
صحرای دل عاشق پهنای دگر دارد
روی تو بهر لحظه نوعی بنظر آید
هر بار که میبینم سیمای دگر دارد
❈۴❈
بلبل نگران گل پروانه اسیر شمع
حسن تو بهر روئی شیدای دگر دارد
مجنون ز تو مجنون شد وز تو جگرش خونشد
هرچند که در صورت لیلای دگر دارد
❈۵❈
شیرین دهنان هستند شیرین سخنان هستند
اما لب نوشینت حلوای دگر دارد
گویند که عنقائیست در قاف جهان پنهان
قاف دل عشاقت عنقای دگر دارد
❈۶❈
از حسن دل افروزت فردای من امروزست
امروز بدل زاهد فردای دگر دارد
با عشق مکن نسبت سودای هوسنا کان
کاین جای دگر دارد آن جای دگر دارد
❈۷❈
هر دل که درو تازد اغیار بپردازد
دل در عرصهٔ دلها عشق یغمای دگر دارد
دل را سر دنیا نیست آرامگه اینجا نیست
تن را چو ز سر وا کرد ماوای دگر دارد
❈۸❈
فیض ارچه زناسوتست آئینهٔ لاهوت است
جانرا چه کند صیقل سیمای دگر دارد
کامنت ها