فیض کاشانی:مرا تو دوست نداری خدا نخواسته باشد بنزد خود نگذاری خدا نخواسته باشد
❈۱❈
مرا تو دوست نداری خدا نخواسته باشد
بنزد خود نگذاری خدا نخواسته باشد
برانیم ز در خویشتن بخواری و زاری
حق وفا نگذاری خدا نخواسته باشد
❈۲❈
سگان کوی درت را چو بشمری ز سر لطف
مرا در آن نشماری خدا نخواسته باشد
ز دست عشق تو خون جگر پیاله پیاله
کشم تو رحم نیاری خدا نخواسته باشد
❈۳❈
بمیرم و ببرم حسرت رخت بقیامت
چنین کشیم به زاری خدا نخواسته باشد
کنم بخدمت تو عرض مدعا دل ریش
تو رو بمدعی آری خدا نخواسته باشد
❈۴❈
بتو گمان نبرد فیض اینقدر ستم و جور
تو این صفات نداری خدای نخواسته باشد
کامنت ها