فیض کاشانی:ندادم دل بعشق و جان روان شد دریغا حاصل عمرم زیان شد
❈۱❈
ندادم دل بعشق و جان روان شد
دریغا حاصل عمرم زیان شد
بتن تا میرسیدم جان شد از دست
بجان تا میرسیدم از جهان شد
❈۲❈
نفس تا میزدم می شد بغفلت
مکان تا گرم میکردم زمان شد
مرا در خواب کرد انفاس و بگذشت
ز خود غافل شدم تا کاروان شد
❈۳❈
شدم تا بر خدا بندم هوا برد
چنین میخواستم دل را چنان شد
همه عمرم درین اندیشه بگذشت
که عمرم صرف باطل شد همانشد
❈۴❈
بغفلت رفت عمر و فکر غفلت
ندانستم چه سان آمد چه سان شد
اگرچه فکر غفلت هوشیاری است
ولی راضی بآن کی میتوان شد
❈۵❈
نبردم بهرهٔ از عمر صد حیف
که جان فیض بیجان از جهانشد
خوش آنکو گشت دلدارش دلارام
غم جانانش جان افزای جان شد
کامنت ها