فیض کاشانی:جهان را بهر انسان آفریدند در ایشان سر پنهان آفریدند
❈۱❈
جهان را بهر انسان آفریدند
در ایشان سر پنهان آفریدند
بانسان میتوان دیدن جهان را
از آن در چشم انسان آفریدند
❈۲❈
چو انسان بود روح آفرینش
ز روحالله در جان آفریدند
بیا جان در ره جانان فشانیم
که جانرا بهر جانان آفریدند
❈۳❈
فرو ناید مگر بر در گه دوست
سرم را خوش بسامان آفریدند
دلم از درد بیدرمان سرشتند
ز دردش باز درمان آفریدند
❈۴❈
دلم هر لحظهٔ یا حی سرآید
جهان را ز آب حیوان آفریدند
برای یک گل خودرو هزاران
هزاران در هزاران آفریدند
❈۵❈
چو خوان آراستند از بهر عشاق
غذا از حسن خوبان آفریدند
نمکدان از دهان شکر ز لبها
می و ساغر ز چشمان آفریدند
❈۶❈
نکویان را دل آسوده دادند
دل ما را پریشان آفریدند
دل عشاق را از شیشه کردند
دل خوبان ز سندان آفریدند
❈۷❈
دل زهاد را از گل سرشتند
گل عشاق از جان آفریدند
بپاداش سجود اهل طاعت
بهشت و حور و غلمان آفریدند
❈۸❈
جزای سر کشان از معدل قهر
جحیم و دود نیران آفریدند
از آن پیوست حسن و عشاق با هم
کز آن این و از این آن آفریدند
❈۹❈
میان فیض و مقصودش ز هستی
بسی کوه و بیابان آفریدند
کامنت ها