فیض کاشانی:گر پذیری تو ز من جان چه شود کار بر من کنی آسان چه شود
❈۱❈
گر پذیری تو ز من جان چه شود
کار بر من کنی آسان چه شود
دل ز من بردی و جان شد مشتاق
گر فدای تو شود جان چه شود
❈۲❈
برقع از روی چو مه بر گیری
تا شوم واله و حیران چه شود
از گلستان رخ و زلف تو من
گر بچینم گل و ریحان چه شود
❈۳❈
گر دهانرا بسخن بگشائی
تا برم قند فراوان چه شود
ساقی چشم تو گر باده دهد
تا خرد مست شود زان چه شود
❈۴❈
فکنی ز آن لب شیرین شوری
در نهاد شکرستان چه شود
بر لبم لب بنهی تا آبی
کشم از چشمهٔ حیوان چه شود
❈۵❈
گره از زلف اگر بگشائی
تا شود خلق پریشان چه شود
سر فیض ار بودت تا از تو
شودش کار بسامان چه شود
❈۶❈
بنوازی تو اگر موری را
تا شود رشک سلیمان چه شود
کامنت ها