فیض کاشانی:عاشقی را جگری میباید احتمال خطری میباید
❈۱❈
عاشقی را جگری میباید
احتمال خطری میباید
نتوان رفت در این ره با پای
عشق را بال و پری میباید
❈۲❈
گریهٔ نیم شبی در کار است
دود آه سحری میباید
دیده را آب ده از آتش دل
عشق را چشم تری میباید
❈۳❈
نبری پی سوی بینام و نشان
خبری یا اثری میباید
از تو تا اوست رهی بس خونخوار
راه رو را جگری میباید
❈۴❈
تو نهٔ مرد چنین دریائی
رند شوریده سری میباید
بر تنت بار ریاضت کم نه
روح را لاشه خری میباید
❈۵❈
دست در دامن آگاهی زن
سوی او راهبری میباید
نتوانی تو بخود پی بردن
مرد صاحب نظری میباید
❈۶❈
چشم و گوش تو بشرک آلوده است
چشم و گوش دگری میباید
هست هر قافله را سالاری
هر کجا باست سری میباید
❈۷❈
ناز پرورد کجا عشق کجا
عشق را شور و شری میباید
چون مگس چند زند بر سر دست
فیض را لب شکری میباید
❈۸❈
عاقبت نخل امید ما را
از وصال تو بری میباید
کامنت ها