فیض کاشانی:از نکاه نیم مستت العیاذ وز بلای زلف شستت العیاذ
❈۱❈
از نکاه نیم مستت العیاذ
وز بلای زلف شستت العیاذ
بر صف دلها زد و تاراج کرد
فتنهای چشم مستت العیاذ
❈۲❈
دل ز من بردی و قصد جان کنی
کی برم من جان ز دستت العیاذ
زلف بگشا موبمو وارس به بین
هیچ دل از دام رستت العیاذ
❈۳❈
از میانت نیست چیزی در میان
وز دهان نیست هستت العیاذ
از سرا پا هرچه داری الحذر
پای تا سر هر چه هستت العیاذ
❈۴❈
فیض از تو هم پناه آرد بتو
گرنه پروای منست العیاذ
کامنت ها