گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فیض کاشانی:گوشهٔ چشمی بسوی دردمندان کن بناز تا به بینی روی ناز خود بمرآت نیاز

❈۱❈
گوشهٔ چشمی بسوی دردمندان کن بناز تا به بینی روی ناز خود بمرآت نیاز
آنکه از خود رفت از دیدار تو بازار رخت باز می‌آید بخود چشمی کند گر باز باز
❈۲❈
ناز کن هرچند بتوانی که عاشق میکشد عاشقان را مغتنم باشند ز اهل ناز ناز
چون بخاطر بگذرانی اینکه راهی سر دهی در زمان آن ناز را‌ آیند جان‌ها بیشواز
❈۳❈
مست بیرون آی و از مستان عشقت جان طلب نا کند جان‌ها بسویت بهر سبقت تر کتاز
چشم مستت را بگو تا بنگرد از هر طرف چون گذر آری بعمری بر اسیران نیاز
❈۴❈
چون گذر آری بر اهل دل توقف کن دمی تا شود چشم نظر بازان بر آن رخساره باز
بر درت خوار ایستاده از تو خواهم یکنظر ای بصد تمکین نشسته بر سریر عزّ و ناز
❈۵❈
آنکه رویت دیده یکباره دگر بنماش روی تا کند چشمی بروی دلگشایت باز باز
چند باشم در امید و بیم وصل و هجر تو دل مبر یا جان ببر ای دلنواز جان گداز
❈۶❈
در فراق خود مسوزانم بده کامم ز وصل رحم کن بر زاریم جز تو ندارم چاره ساز
روی آتشناک بنما تا بسوزد بیخ غم در فراقت فیض را تا چند داری در گداز

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۴۶۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها