فیض کاشانی:ای خفته رسید یار برخیز از خود بفشان غبار برخیز
❈۱❈
ای خفته رسید یار برخیز
از خود بفشان غبار برخیز
همین بر سر لطف و مهر آمد
ای عاشق یار زار برخیز
❈۲❈
آمد بر تو طبیب غم خوار
ای خسته دل نزار برخیز
ای آنکه خمار یار داری
آمد مه می گسار برخیز
❈۳❈
ای آنکه به هجر مبتلائی
هان مژده وصل یار برخیز
ای آنکه خزان فسرده کردت
اینک آمد بهار برخیز
❈۴❈
هان سال تو و حیوت تازه
ای مردهٔ لاش یار برخیز
ای کاهل سست چند خسبی
هین چیست بکار و یار برخیز
❈۵❈
هین مرغ سحر بنغمه آمد
جانرا تو بنغمه آر برخیز
آهی ز درون خسته بر کش
از دیده سرشک بار برخیز
❈۶❈
فرصت تنگست و کار بسیار
بر خویش تو رحم آر برخیز
کاری بکن ار تنت درست است
ور نیست شکسته وار برخیز
❈۷❈
رو چند بسوی پستی آری
سر راست نگاهدار برخیز
ترسم که نگون بچاه افتی
برخیز ازین کنار برخیز
❈۸❈
یاران رفتند جمله بشتاب
تأخیر روا مدار برخیز
ما ناپای تو درنگار است
دستت گیرد نگار برخیز
❈۹❈
خواهی تو باضطرار برخواست
حالی تو باختیار برخیز
اصحاب اگر بخواب رفتند
ای فیض تو زینهار برخیز
کامنت ها