فیض کاشانی:یک غمزهٔ جان ستان مرا بس از وصل تو کام جان مرا بس
❈۱❈
یک غمزهٔ جان ستان مرا بس
از وصل تو کام جان مرا بس
تا هستی آن شود یقینم
دشنامی از آن دهان مرا بس
❈۲❈
از عشرت و عیش و کام دنیا
درد دل و سوز جان مرا بس
آب گرمی و نان سردی
از نعمت این جهان مرا بس
❈۳❈
دل می ندهم به دلستانان
آن دلبر دلبران مرا بس
کی عشوه شاهدان نیوشم
آن شاهد شاهدان مرا بس
❈۴❈
دل کی بندم به فانیان فیض
آن ساقی بانیان مرا بس
کامنت ها