فیض کاشانی:تا در رخت دید سیمای آتش شد این دل من مأوای آتش
❈۱❈
تا در رخت دید سیمای آتش
شد این دل من مأوای آتش
از عشق نامی من میشنیدم
کی دیده بودم در پای آتش
❈۲❈
از رشک رویت وز رشک خویت
سوزد سراپا اجزای آتش
زلف سیاهت بر روی ماهت
مانند دودیست بالای آتش
❈۳❈
تا در دل من جا کرد عشقت
جا کرد در سر سودای آتش
بر سینهام گوش بگذار و آنگه
تا نشنیده باشد غوغای آتش
❈۴❈
در آتشت فیض در فیضت آتش
هم آتشش جا هم جای آتش
کامنت ها