فیض کاشانی:پژمرده شد دل ز آلودگیها کاری نکردم ز افسردگیها
❈۱❈
پژمرده شد دل ز آلودگیها
کاری نکردم ز افسردگیها
دل برد از من گه این و گه آن
عمرم هبا شد از سادگیها
❈۲❈
هرچند شستم دامان تقوی
زایل نگردید آلودگیها
از پا فتادم و از غم نرستم
نگرفت دستم افتادگیها
❈۳❈
زین آشنایان خیری ندیدم
خوش باد وقت بیگانگیها
سامان نخواهم ایوان نخواهم
بیچارگیها آوارگیها
❈۴❈
ای فیض بگسل از عقل و تدبیر
بر عشق تن جان آشفتگیها
ای جمله تقصیر در بندگیها
رو آب شو از شرمندگیها
❈۵❈
شد حق منادی قل یا عبادی
تو جان ندادی کو بندگیها
در راه یوسف کفها بریدند
ای در رهش گم زان پردگیها
❈۶❈
آمد قیامت کو استقامت
زین بندگیها شرمندگیها
صوری دمیدند موتی شنیدند
مرگست خوشتر زین زندگیها
❈۷❈
کو عشق و زورش کو شر و شورش
طرفی نبستم ز آسودگیها
از خود به در شو شوریدهسر شو
صحرای پهنیست شوریدگیها
❈۸❈
ای آنکه داری در سر غم عشق
ارزانیت باد آشفتگیها
یا رب کجا شد عیش جوانی
خوش عالمی بود آن کودگیها
❈۹❈
ای فیض برخیز خاکی به سر ریز
در ماتم آن آسودگیها
کامنت ها