فیض کاشانی:در جهان افگندهٔ غوغای عشق عالمی را کردهٔ شیدای عشق
❈۱❈
در جهان افگندهٔ غوغای عشق
عالمی را کردهٔ شیدای عشق
آفتاب و ماه و اخترها روان
روز و شب سرگشتهٔ سودای عشق
❈۲❈
کرد مینای فلک قالب تهی
بر زمین تا ریختی صهبای عشق
میدهد جانرا حیوتی دم بدم
صور اسرافیل بی آوای عشق
❈۳❈
میکشد جانهای اهل دل ز تن
دست عزرائیل استیلای عشق
عقلها را همچو سحر ساحران
میکند یک لقمه اژدرهای عشق
❈۴❈
رفته رفته میشوم از خود تهی
تا سرم پر گردد از سودای عشق
در دل شب عاشقانرا عیشهاست
خوشتر است از روزها شبهای عشق
❈۵❈
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
ای تهی از معرفت زحمت ببر
فیض داند قدر نعمتهای عشق
کامنت ها