فیض کاشانی:بوی گلزار هوست قصه عشق میبرد سوی دوست قصهٔ عشق
❈۱❈
بوی گلزار هوست قصه عشق
میبرد سوی دوست قصهٔ عشق
میکشد رفته رفته جان از تن
مغز گیرد ز پوست قصهٔ عشق
❈۲❈
ای که صد چاک در دلست ترا
چاک دلرا رفوست قصهٔ عشق
هست در ذکر حق نهان مستی
می حق را کدوست قصهٔ عشق
❈۳❈
هر که دارد ز حق بدل شوقی
بردش سوی دوست قصهٔ عشق
دم بدم رو بسوی حق دارد
هر کرا گفت گوست قصهٔ عشق
❈۴❈
هر سر موی من کند شکری
که مرا موبموست قصهٔ عشق
روبروی خدا بود عاشق
که جهان پشت و روست قصهٔ عشق
❈۵❈
یکنفس ذکر حق ز دست مده
دوست دارد چو دوست قصهٔ عشق
گلستان حق و بوی گل ذکرش
حق محیط است وجوست قصهٔ عشق
❈۶❈
خام افسرده بهرهٔ نبرد
پختگانرا نکوست قصهٔ عشق
ذکر حق فیض بوی حق دارد
گل گلزار اوست قصهٔعشق
کامنت ها