فیض کاشانی:ای دهانت تنک شکر لعل لب کان نمک نیستم گر قابل بسیار از آن باری کمک
❈۱❈
ای دهانت تنک شکر لعل لب کان نمک
نیستم گر قابل بسیار از آن باری کمک
وه چه رفتار و چه گفتار و دهانست و میان
ای ز سر تا پای شیرین وی ز پا تا سر نمک
❈۲❈
چشم و ابرو خط و خال و زلف و گیسو خدوقد
لطف صنع ایزدی را شاهد آمد یک بیک
از نگاهی میتوانی عالمی بیخود کنی
زانچه میخواهم ز تو دستی تهی بر مردمک
❈۳❈
ای که میپرسی چهسان او با کسان سر میکند
میکند لطفی ولی با عاشقانش کمترک
خواستم کامی ز لعلش لب گزید آنگه مکید
یعنی هرگز نخواهد شد لب حسرت بمک
❈۴❈
گفت جای ماست دل مگذار غیری را در آن
کان بود با دیگران مانند بوبکر و فدک
گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق
گفت بیتابی مکن خواهیم کردن زین دو یک
❈۵❈
داد من از خود بخواهد خواست روزی آن صنم
گر تو داری فیض شکی من ندارم هیچ شک
کامنت ها