فیض کاشانی:کی بود دل زین چنین گردد خنک جانم از برد الیقین گردد خنک
❈۱❈
کی بود دل زین چنین گردد خنک
جانم از برد الیقین گردد خنک
وارهم ز اغیاد و گردم مست یار
خاطرم از آن و این گردد خنک
❈۲❈
جان بمهر او دهم تا دل مرا
زان عذار آتشین گردد خنک
بر فراز آسمانها پا نهم
تا دل من از زمین گردد خنک
❈۳❈
نزد من آری و مرا بستان زمن
تا گمانم آن یقین گردد خنک
تیزتر کن آتش عشق مرا
خاطرم عشق اینچنین گردد خنک
❈۴❈
بیخودم کن تا بیاساید دلم
خاطر اندوهگین گردد خنک
جان ز من بستان ز خویشم وارهان
آتش هجران بدین گردد خنک
❈۵❈
زان کفم ده بادهٔ کافوری
زان چنان تا اینچنین گردد خنک
جرعه زان بر فلک ریزد ملک
تا دل عرش برین گردد خنک
❈۶❈
جرعهٔ هم بخش کن بر دیگران
تا که دلهای حزین گردد خنک
بس کنم زین نالهای بیهده
کی دل فیض از انین گردد خنک
کامنت ها