فیض کاشانی:نشود کام بر دل ما رام پس بنا کام بگذریم از کام
❈۱❈
نشود کام بر دل ما رام
پس بنا کام بگذریم از کام
چون که آرام میبرند آخر
ما نگیریم از نخست آرام
❈۲❈
عیش بیغش بکام دل چون نیست
ما بسازیم با بلا ناکام
آنکه را نیست پختگی روزی
گر بسوزد که ماند آخر خام
❈۳❈
جاهلان نامها برآورده
عاقلان کرده خویش را گمنام
عاقلانرا چه کار با نامست
چکند جاهل ار ندارد نام
❈۴❈
کوری چشم جاهلان ساقی
باده جهل سوز ده دو سه جام
تا چه سرخوش شویم زان باده
بر سر خود نهیم اول گام
❈۵❈
بگذریم از سر هوا و هوس
عیش بر خویشتن کنیم حرام
نفس را با هوا زنیم بدار
دیو را با هوس کنیم بدام
❈۶❈
سالک راه حق نخواهد عیش
عاشق روی حق نجوید کام
بیدلان را مجال عیش کجا
سالکانرا بره چه جای مقام
❈۷❈
دام روح است این سرای غرور
مرغ را آشیان نگردد رام
خویش را وقف کوی حق سازیم
مقصد صدق حق کنیم مقام
❈۸❈
بهرهٔ از لقای حق ببریم
پیشتر از قیام روز قیام
نیست آنرا که حق شناس بود
جز بخلوت سرای حق آرام
❈۹❈
ای صبا چون بعاشقان برسی
برسان از زبان فیض سلام
کامنت ها