گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فیض کاشانی:خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم بی‌خیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم

❈۱❈
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم بی‌خیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم
جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم
❈۲❈
میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم چشم و ابرو و لب و خال و خط تست شهودم
شیر مهرت بازل داده مرا دایه لطفت نرود تا با بد مهر تو بیرون ز وجودم
❈۳❈
با تو در عیشم و عشرت همه سودم همه نورم بی تو در رنجم و محنت همه آهم همه دودم
خود همه فقرم و حاجت همه بخلم همه حاجت ز تو بخشایش وجودم ز تو سرمایه و سودم
❈۴❈
جاهل و مرده بخود زنده و دانا بتو باشم بخودم هیچ نباشم بتو باشم همه بودم
یکدم ار بگذردم بیتو سراپای زیانم بگذرانم نفسی با تو سراسر همه سودم
❈۵❈
روی بر رهگذر دوست باخلاص نهادم بر ملک منزلت خویش بدینگونه فزودم
آنچه را علم گمان داشتم از سینه ستردم عقده جهل بلا حول ولا قوه گشودم
❈۶❈
هیچ بودم بخودم بود چو پندار وجودی همه کشتم چو شدم بیخبر از بود و نبودم
توبه کردم ز خود و نامه اعمال دریدم نیک اگر کشتم و گر بد همه را نیک درودم
❈۷❈
عاشق ورندم و میخواره بگلبانگ علا لا زاهد ار نیست چنین بنده چنینم که نمودم
سر بسر خواب پریشان بود این عالم فانی بهر جمعیت دل نالهٔ بیهوده سرودم
❈۸❈
فیض را نعمت بسیار چو دادی مددی کن تا کند شکر عطایای تو بر رغم حسودم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۶۰۵

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

مجتبی
2015-12-01T23:15:34
بیت 4:شیر مهرت به ازل داده مرا دایه لطفت/ بیت6:خود همه فقرم وفاقت.../بیت8:بی تو سراپای زیانم
ابوتراب. عبودی
2023-01-21T18:51:01.5339174
با سلام وادب واحترام ،محضر شما فرهیختگان عزیز و ارجمند،   خم ِ ابروی کجت قبله ی محراب ِ سجودم بی تـوَلّای تو امکان نپذیرد نه قیام و نه قعودم ذکر نام تو شده بارقه ی ذکر  رکوع ام به خداوند ، که برهم زده ارکانِ وجودم تا تو از لطف در آیینه ی دل رخ بنمایی گـرد ِ زنگار تعلق ز دل ِ خویش زدودم رخ ِ زیبای تو دیدم،طمع از جان ببُـریدم چار تکبیر زدم بر همه ی بود و نبودم نقطه ی خال ِ سیاهت شرر افکنده به جانم دود ِ آهم به فلک شد ،غمت از دل نزدودم شهد ِ شیرین لبت ،بـُـرده گرو از رطب ِ بم به ملاحت نمکین تر ز کلامت نچشودم لشکر صف شکن ِ حـُسن ِ توکردست شهیدم صفِ مژگان ِ سیاه تو گواه هست و شهودم تا تو ایمن شوی از چشم ِ حسودان ِ زمانه ذکر ِ لا حـــول وَ لا قُــوَّةِ  حـــرزِ تو نمودم قامتِ سـروِ تـو شد کعبه ی آمال ِ (عبودی) به طوافِ تو ، چو پروانه پَـر و بال گشودم   با احترام،چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی