فیض کاشانی:خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم بیخیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم
❈۱❈
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم
جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم
تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم
❈۲❈
میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم
چشم و ابرو و لب و خال و خط تست شهودم
شیر مهرت بازل داده مرا دایه لطفت
نرود تا با بد مهر تو بیرون ز وجودم
❈۳❈
با تو در عیشم و عشرت همه سودم همه نورم
بی تو در رنجم و محنت همه آهم همه دودم
خود همه فقرم و حاجت همه بخلم همه حاجت
ز تو بخشایش وجودم ز تو سرمایه و سودم
❈۴❈
جاهل و مرده بخود زنده و دانا بتو باشم
بخودم هیچ نباشم بتو باشم همه بودم
یکدم ار بگذردم بیتو سراپای زیانم
بگذرانم نفسی با تو سراسر همه سودم
❈۵❈
روی بر رهگذر دوست باخلاص نهادم
بر ملک منزلت خویش بدینگونه فزودم
آنچه را علم گمان داشتم از سینه ستردم
عقده جهل بلا حول ولا قوه گشودم
❈۶❈
هیچ بودم بخودم بود چو پندار وجودی
همه کشتم چو شدم بیخبر از بود و نبودم
توبه کردم ز خود و نامه اعمال دریدم
نیک اگر کشتم و گر بد همه را نیک درودم
❈۷❈
عاشق ورندم و میخواره بگلبانگ علا لا
زاهد ار نیست چنین بنده چنینم که نمودم
سر بسر خواب پریشان بود این عالم فانی
بهر جمعیت دل نالهٔ بیهوده سرودم
❈۸❈
فیض را نعمت بسیار چو دادی مددی کن
تا کند شکر عطایای تو بر رغم حسودم
کامنت ها