گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فیض کاشانی:من و عشق و مستی عشق به جز این هنر ندارم بجز این هنر چه باشد که ز خود خبر ندارم

❈۱❈
من و عشق و مستی عشق به جز این هنر ندارم بجز این هنر چه باشد که ز خود خبر ندارم
بود از سر وصالش دل و فتنه جمالش من و کنجی و خیالش سر شور و شر ندارم
❈۲❈
ز در تو کی کشم پا مگر آنکه سر ببازم ز تو کام تا نیابم ز تو دست بر ندارم
بمیان اشک غرقم چو صدف ببحر لیکن چو تو در برم نباشی تهیم گهر ندارم
❈۳❈
شجری ز باغ عشقم غم و ناله شاخ و برگم چو تو در برم نباشی عبثم ثمر ندارم
ز تو چون جدا شوم من تو بگو کجا شوم من بخدا که هیچ راهی بکسی دگر ندارم
❈۴❈
نکنم حدیث از غیر ببرم ز شر و از خیر چو مرا غم تو باشد غم خیر و شر ندارم
خوش آنکه بعشق تو گرفتار بمیرم بیدار درین منزل خونخوار بمیرم
❈۵❈
زین خوابگه بی‌خبران زنده برآیم واقف ز سرا پردهٔ اسرار بمیرم
مستغرق دیدار شده در بر جانان آسوده ز اقرار و ز انکار بمیرم
❈۶❈
در سر هوس ساقی و در دست می لعل در پای خم و خانهٔ خمار بمیرم
کاری چو به از خدمت معشوقه و می نیست ساقی مددی کن که درین کار بمیرم
❈۷❈
بشتاب و بده یکدو سه ساغر ز پی هم مپسند که در میکده هشیار بمیرم
خونین جگر و خسته دل و محنت هجران جانا تو پسندی که چنین زار بمیرم
❈۸❈
آن یار بکس رخ ننماید چه توان کرد بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
گفتار خود ای فیض بکردار بیارا مگذار که در زخرف گفتار بمیرم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۶۰۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها