فیض کاشانی:از دور بر خرامش قدت ثنا کنم نزدیک چون رسی دل و جانرا فدا کنم
❈۱❈
از دور بر خرامش قدت ثنا کنم
نزدیک چون رسی دل و جانرا فدا کنم
دارم بزیر پرده ناموس مستیی
تا آنزمان که پرده بر افتد چها کنم
❈۲❈
صد راه عقل بسته شود اهل هوش را
گر یک ورق ز دفتر عشق تو وا کنم
عالم بسوزد از نفس آتشین من
حرفی ز سوز سینه خود گر ادا کنم
❈۳❈
تا ریشهٔ ز جان بودم در زمین تن
حاشا ز دست دامن مستی رها کنم
گویند ترک عشق و ره عقل پیش گیر
دیوانهام مگر که چنین کارها کنم
❈۴❈
هر ذره در را بدوائی خریدهایم
من آن نیم که درد بدرمان دوا کنم
بر آستان دوست نهادم سر نیاز
شاید بروی خویش در فیض وا کنم
❈۵❈
بر خاک مسکنت فتم و ناله سر کنم
باشد که در دلش ز ره عجز جا کنم
از بهر یکنظر که بسوی من افکند
جا دارد ار هزار سحرگه دعا کنم
❈۶❈
در بحر آتشین بود ار گوهی مراد
تا نایدم بکف بدل و جان شنا کنم
فیضم گرفته است جهانرا فروغ من
در یوزهٔ علوم ز دفتر چرا کنم
کامنت ها