فیض کاشانی:حسنش دریا و من سبویم عشقش چوکان و من چه گویم
❈۱❈
حسنش دریا و من سبویم
عشقش چوکان و من چه گویم
من قالبم او مرا چو جانست
او آب روان و من چه جویم
❈۲❈
او چون نائی و من چه نایم
نالان و حزین و زار اویم
او از لب من سخن سراید
این نیست که ترجمان اویم
❈۳❈
ای خواجه مرا حقیر مشمار
پروردهٔ دست لطف اویم
از نیک به جز نکو نیاید
چون او نیکوست من نکویم
❈۴❈
چون پشت من اوست در همه حال
با او پیوسته روبرویم
گاه از شادی غزل سرایم
گاهم از غم چو فیض مویم
❈۵❈
آنرا که بود بکوی او خاک
افتاده به چه خاک کویم
کامنت ها