فیض کاشانی:یکدمک پیش ما بیا بنشین تا بچندت جفا بود آئین
❈۱❈
یکدمک پیش ما بیا بنشین
تا بچندت جفا بود آئین
از غمت عاشقان دل شده را
آه جانسوز و اشگ خونین بین
❈۲❈
شاید ار رحم در دلت باشد
کندت درد نالهای حزین
بنشین یک دم آتشی بنشان
بنشان آتشی دمی بنشین
❈۳❈
پرسشی گر کنی غریبی را
کم نگردد ترا بدان تمکین
یکدمک یکدمک چه خواهد شد
جان من جان من بپرس و به بین
❈۴❈
زار و بیچاره در غمت چه کند
بیدل و بیکسی غمین و حزین
کس شنیده است اینچنین ستمی
یا کسی دیده است یار چنین
❈۵❈
دشمن ار بیندم بگرید خون
آه ازین دوستان دل سنگین
بیرخت گر بر آورم نفسی
آتش افتد در آسمان و زمین
❈۶❈
سردهم گر بکام دل آهی
دود آهم رسد به علیین
جگر از راه دیده پی در پی
میکند دست و دامنم رنگین
❈۷❈
تا بنزد خودم بخوان بنواز
یا سرم را ببر بخنجر کین
فیض از عشق اگر نداری دست
بردت عشق تا بهشت برین
کامنت ها