فیض کاشانی:هستیم یکقطره از دریای تو مستیم یک نشأه از صهبای تو
❈۱❈
هستیم یکقطره از دریای تو
مستیم یک نشأه از صهبای تو
گر قبولم میکنی درّ یتیم
رانیم از خود کف دریای تو
❈۲❈
حسن تو نور دل بینای من
عشق من زیب رخ زیبای تو
چشم تو مفتون سر تا پای خود
چشم من حیران سر تا پای تو
❈۳❈
آبروی شمع و مه را ریخت دوش
آفتاب روی بزم آرای تو
میفزاید شور بر شور دلم
چون تبسم میکند لبهای تو
❈۴❈
آه من از تاب آن زلف سیاه
شور من از لعل شکر خای تو
نالهام از بخت مادر زاد خود
عشق من از حسن مادرزای تو
❈۵❈
هر که سودا کرد با تو سود برد
فیض را سر رفت از سودای تو
کامنت ها